بخش دوم کارآفرینی

سیر تاریحی تحولات کارآفرینی (بخش دوم)

داود محمدی: امام صادق علیه السلام به فردی که در اثر جهل و غرور، تن به کار نمی داد و خود را نیازمند دیگران نموده بود، فرمود: برو کار کن! و در بالای سرت بار حمل کن (و هرچه می توانی تلاش کن) و از مردم بی نیاز باش. سپس به وی فرمود: همانا رسول خدا( ص) سنگ ها را به دوش خود حمل می کرد و دیوار خانه اش را می ساخت. همچنین پیامبر به کار هایی از جمله باغبانی دامداری چوپانی و فعالیتهای اجتماعی می پرداختند و پیامبر قبل از ازدواج، با حضرت خدیجه در زمینه بازرگانی فعالیت داشتند.

سیر تاریخی کارآفرینی به 5 دوره تقسیم می شود:

دوره اول: به 5ـ 6 قرن گذشته بر می گردد، مربوط به قرن های 15 و 16 میلادی می باشد، اولین تعاریف کارآفرینی بصورت ابتدایی زمانی ارائه شد،که فرد کارآفرین بیشتر مدیریت کار را بر عهده داشت در این دوره خان ها، شیوخ ها، حکومت فئودالی حکومت می کردند. در ابتدا تعریف کارافرین این بود، کسی که مسئولیت اجرای پروژه های بزرگ را به عهده بگیرد و ریسکی برای او نداشته باشد (ریسکی نمی پذیرد).

نمونه بارز کارآفرینان در این دوره شامل معماران ـ مسئول ساخت مساجد ـ قلعه ها به عنوان کارآفرین شناخته می شدند.

دوره دوم: اواسط قرن 17 مطرح شد که انقلاب صنعتی به وجود آمد، در این قرن تعریفی علمی تر از کارآفرینی بیان شد و اینست که: کارافرین کسی است که منابع اولیه را با قیمت نامشخص تهیه می کند و یک فرآیندی روی آن انجام می دهد، و آن را با قیمتی نامشخص و تضمین شده می فروشد، پس قاعدتا ریسک در آن ورود کرده (ریسک آن کار را هم می پذیرد).  نمونه بارز کارآفرینان در این دوره بازرگانان ـ صنعتگران ـ مالکان خصوصی است،تفاوت قرن 17 و انقلاب صنعتی، بحث ریسک پذیری و مخاطره پذیری بود.

دوره سوم: قرن 18 و 19 و اوایل قرن 20 بود، در این دوره تمایز کارافرینان از دیگر بازیگران صحنه اقتصاد خیلی پررنگ تر شد و کارافرین از شخصی که تامین کننده سرمایه بود، جدا می شد و دیگر الزامی نبود که کارافرین همان شخص سرمایه گذار باشد. پس سرمایه گذار الزاما کارافرین نیست و باهم تفاوت دارند. در اوایل قرن 20 اتفاقی دیگر رخ داد و این بود که بین کارافرین و مدیریت کسب و کار تفاوت ایجاد شد. آن شخصی که سود حاصل از سرمایه را دریافت میکند و کسی که سود حاصل از مدیریت را دریافت میکند متفاوت است. اصطلاحا بین کارافرین و مدیریت کسب و کار تفاوت ایجاد شد.

دوره چهارم: از ابتدای قرن 20 تا سال 1960ـ 1970 مطرح شد و واژه ی نوآوری وارد بحث کارافرینی شد و در واقع کارآفرین فردی نواور است که توانست جایگاه خیلی وسیعی را به خود اختصاص دهد. نواوری و خلاقیت لازم و ملزوم هم می باشند.

خلاقیت: در واقع هرچیزی در ذهن فرد.

نواوری: وقتی خلاقیت به مرحله عمل برسد، به آن نوآوری می گویند و یا یک نظام توزیع نوین که ما باید یک خدمت ( ساختار) جدید ارائه بدهیم.

دوره پنجم: از سال 1980 ـ 1985 استارت آن زده شد، و دوران رویکرد چندجانبه به وجود آمد. در این دوره همزمان با موج جدید کسب و کارهای کوچک و رشد اقتصادی، کارافرینی ب عنوان تسریع کننده کسب و کار ظهور پیدا کرد.

چهار آیتم در حوزه کارافرینی مهم هستند:

1-نواوری

2-مخاطره پذیری و ریسک پذیری

3-رضایت شغلی و استقلال طلبی

4-ایجاد یک ساختار اجتماعی اقتصادی.

کارافرینی از دیدگاه دین

اشتغال مهمترین موضوع مورد بحث در جامعه امروز است.

مهمترین مزیت کار از نظر اسلام

1-رستگاری است و کار بعنوان یک ارزش تلقی میشود که انسان را به خدا نزدیکتر کند و رشد معنوی در کنار رشد مادی داشته باشد

2-تامین مخارج زندگی: فرد به دنبال نان حلال می باشد و کار بصورت غیرمستقیم باعث می شود ایمان هم افزایش یابد.

3-نظم در زندگی و معاشرت با دیگران

4-آرامش روح و روان و وجدان: کسانیکه به کار مفید مشغولند علاوه بر داشتن حس آرامش، میتوانند تفریح هم داشته باشند چون با علاقه بکار میپردازند

5-بیدارکردن روح خلاقیت در افراد

6-تثبیت موقعیت اجتماعی: باتوجه به هرم مازلو می بینیم که در رده های بالا، انسان نیاز به احترام دارد در واقع داشتن جایگاه شغلی مناسب موجب میشود نزد دیگران از احترام بیشتری برخوردار باشیم و این نیاز ما برطرف میشود

7-جلوگیری از مفاسد اقتصادی و اخلاقی

این ها موارد و پیامدهایی هستند که از نظر اسلام مطرح شدند.

روش های ترویج اشتغال

حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم برای ایجاد انگیزه تولید و کسب درآمد در وجود مسلمانان، از روش های مختلفی بهره می گرفت که یکی از آن موارد زمینه سازی برای رشد استعدادها بود. آن حضرت با استفاده از فرصت های مناسب برای شکوفایی استعدادهای نهفته افراد، زمینه سازی می نمود و از این طریق، در آنان انگیزه تولید و کسب درآمد را تقویت می کرد.

روایت زیر، نشانگر این روش رسول گرامی می باشد:

مردی از اصحاب در تنگنای زندگی قرار گرفت. وی که دارای شغل مناسبی نبود و بسیاری اوقات از بیکاری رنج می برد، خانه نشین شد. روزی همسرش به وی گفت: ای کاش به محضر پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم می رفتی و از او درخواست کمک می نمودی! مرد با پیشنهاد همسرش به حضور رسول اللّه صلی الله علیه و آله وسلم رفت. هنگامی که چشم حضرت به او افتاد، فرمود هرکس از ما کمک بخواهد، ما به او یاری می کنیم ولی اگر بی نیازی بورزد و دست حاجت پیش مخلوقی دراز نکند، خداوند او را بی نیاز می کند.»

او پیش خود فکر کرد که مقصود پیامبر، من هستم و بدون این که سخنی بگوید، به خانه برگشت و ماجرا را برای همسرش بازگو کرد. زن گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم هم بشر است. (و از حال تو خبر ندارد.) او را به وضع زندگی نکبت بار و پر مشقّت خود آگاه کن.

مرد ناچار برای بار دوم به حضور پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم رفت اما قبل از این که حرفی بزند، پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم همان سخن قبلی را تکرار کرد. بازهم بدون اظهار حاجت، به خانه برگشت ولی چون خود را همچنان در چنگال فقر و بیکاری، ضعیف و ناتوان می دید، برای سومین بار با همان نیّت به مجلس رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم رفت. باز هم لب های رسول اللّه صلی الله همان جمله را تکرار کرد. این بار اطمینان بیشتری در قلب خود احساس نمود؛ حس کرد که کلید مشکل خویش را در همین جمله یافته است. وقتی که خارج شد، با قدم های مطمئن تری راه می رفت. با خود فکر می کرد که دیگر به دنبال کمک خواستن از بندگان نخواهم رفت. به خدا تکیه می کنم و از نیرو و استعدادی که در وجودم به ودیعت نهاده شده است، بهره می گیرم و از او می خواهم که مرا در کارهایم موفق گردانیده و از دیگران بی نیاز سازد. با این نیّت، آن روز مقداری هیزم جمع کرد و فروخت و لذت حاصل دست رنج خویش را چشید. روزهای دیگر به این کار ادامه داد تا به تدریج توانست از حاصل درآمد خویش، ابزار کار را فراهم نماید. بازهم به کار خود ادامه داد تا صاحب سرمایه و شتر و غلامانی شد.

وی در اثر تلاش و کوشش شبانه روزی، یکی از افراد ثروتمند گردید. روزی به محضر پیامبر آمده و وضعیت خود را به آن حضرت گزارش داد که چگونه در آن روزِ فلاکت بار به محضر حضرت آمده و چگونه سخن پیامبر وی را به تحرک و کار واداشت. پیامبر فرمود: من که به تو گفتم؛ هرکس از ما کمکی بخواهد، ما به او کمک می کنیم ولی اگر بی نیازی بورزد، خدایش او را کمک خواهد نمود.

نمونه هایی از سیره عملی پیامبر:

امام صادق علیه السلام به فردی که در اثر جهل و غرور، تن به کار نمی داد و خود را نیازمند دیگران نموده بود، فرمود: برو کار کن! و در بالای سرت بار حمل کن (و هرچه می توانی تلاش کن) و از مردم بی نیاز باش. سپس به وی فرمود: همانا رسول خدا( ص) سنگ ها را به دوش خود حمل می کرد و دیوار خانه اش را می ساخت. همچنین پیامبر به کار هایی از جمله باغبانی دامداری چوپانی و فعالیتهای اجتماعی می پرداختند و پیامبر قبل از ازدواج، با حضرت خدیجه در زمینه بازرگانی فعالیت داشتند.