نویسنده:مهناز فراهانی

ذهن ماوای خیال یا ذهن، آرامگاه خیال

در هیاهوی روزمرگی، جایی در درون ما هست که کمتر دیده می‌شود؛ جایی که نه صدای شهر در آن شنیده می‌شود و نه شتاب زندگی مجالی برای ورود دارد. آن‌جا ذهن است؛ سرزمینی که اگرچه در ظاهر خاموش می‌نماید، اما در ژرفای خود میزبان پرهیاهوترین نیروهای بشری است: خیال. خیال پیش از آنکه ابزاری برای […]

در هیاهوی روزمرگی، جایی در درون ما هست که کمتر دیده می‌شود؛ جایی که نه صدای شهر در آن شنیده می‌شود و نه شتاب زندگی مجالی برای ورود دارد. آن‌جا ذهن است؛ سرزمینی که اگرچه در ظاهر خاموش می‌نماید، اما در ژرفای خود میزبان پرهیاهوترین نیروهای بشری است: خیال.
خیال پیش از آنکه ابزاری برای فرار باشد، قدرتی برای ساختن است. از دل همین خیال بوده که تمدن‌ها شکل گرفته‌اند، هنر متولد شده و مسیرهای تازه‌ای برای زندگی انسانی گشوده شده است. اما خیال تنها زمانی می‌تواند آفرینش‌گر باشد که ذهن، آرامگاه آن باشد؛ نه زندانش.
وقتی ذهن شلوغ است، وقتی دغدغه‌ها، مقایسه‌ها، ترس‌ها و ناکامی‌ها بی‌وقفه در آن تردد می‌کنند، خیال جایی برای نشستن ندارد. خیال نیاز به جایی ساکت دارد، جایی امن که بتواند شکل بگیرد، رشد کند و در نهایت به «فکر»، «طرح» یا «تصمیم» تبدیل شود. ذهن بی‌قرار، خیال را به حاشیه می‌راند؛ اما ذهن آرام، آن را به آغوش می‌کشد.
آرام‌سازی ذهن به معنای خالی کردن آن نیست؛ بلکه به معنای ایجاد نظم در جهان درونی است. ذهن آرام، خیالات را دسته‌بندی می‌کند، آنها را می‌سنجد، می‌پروراند و به بهترین شکل از آن‌ها استفاده می‌کند. چنین ذهنی به جای آنکه میدان جنگ افکار باشد، آرامگاهی است که خیال می‌تواند در آن استراحت کند، جان بگیرد و دوباره برخیزد.
در زمانه‌ای که سرعت و فشار، بزرگ‌ترین معلمان ما شده‌اند، شاید ارزشمندترین هنر این باشد که بیاموزیم ذهن را آرام کنیم؛ با مکث‌کردن، با شنیدن خود، با حضور در لحظه، و با مهربانی نسبت به جهان درونی‌مان.
در نهایت، ذهن هر انسان، پناهگاهی است که می‌تواند خیال را نابود یا از آن شاهکار بسازد.
انتخاب با ماست که این پناهگاه را به میدان نبرد تبدیل کنیم یا به آرامگاهی که در آن، خیال نفس می‌کشد و رویا به واقعیت نزدیک می‌شود.

+ مربی و مشاور کسب و کار